ادبیات و فرهنگ
آنچه دراینجامی خوانید، یادداشتی است که به وسیله ی شخص بزرگواری برای خانم اصغرپورارسال شده . واین که درلابلای متن، ازشعرها،
نمونه ای نیاورده ام، بدان دلیل است که غرض من ، چاپ این نوشته درمطبوعات نبوده وخوانندگان جستجوگررابه یافتن کتاب ومطالعه ی آن
دعوت می کنم.
آنچه دراینجامی
« هنگام/درکشاکش بزم من وخودم/درلحظه های ساکت وآرام وبی خودی/مفهوم عشق/رگ های مرده رامی آوردبه شوق/بی خویش وپرطپش/ پرواز دیده ام/تفسیرعشق زبان بسته می شود/من بی کلام/معنای هرچه زبان های هستی ام »
عذرااصغرپور- همیشه وانتظار- صفحه ی 120
هدف ازاین نوشته ، نقدکتاب نیست که من چنین دانشی رادرخودسراغ ندارم بلکه بیان کلیاتی ازبرداشت های من ازمجموعه شعر«همیشه وانتظار»اثرخانم «عذرااصغرپور»است. درآغازتبریک خالصانه ام رابه خانم نازنین هم اقلیمی که نادیده اورامی شناسم اعلام می کنم .
برای چاپ شعر، همیشه زودوهمیشه دیراست وشاعربیش ازدیگران باخودگلاویز. که من این رانشان کمال معنوی می دانم ودرمقدمه ی شاعرانه وصادقانه ی خانم« اصغرپور» برکتابش می توان نمونه اش رادید. کتاب درسه بخش ودر128صفحه به بازارکتاب عرضه شده، امااول چیزی که باخواندن کتاب دستگیرمان می شود، این است که هدف شاعرارائه ی کالابه بازارنیست بلکه ارائه ی حرف هایش به بازاردل هاست. این مجموعه باشعرساده ی کلاسیک آغازمی شودوباشعرهای سپید، ادامه می یابدوباشعرهای نرم وزلال ِزنانه جاری برمحورمهروعشق می چرخدومثل پیچک دورخواننده می پیچد. سادگی، اولین وبه گمان من شاخص ترین ویژگی کتاب است. به هرکجای این شهرِشعر، سرک بکشی، تصویری ازدرون پاک شاعررامی بینی که پیوسته زندگی راباعشق پیوندمی زند، بی آنکه درتمدن او، آشوب مدرنیزم ، سرت راگیج بیاورد. اوتکلیفش راازدیگران جدامی کندتاجایی که خدایش راهم مثل همشهری اش « قیصرامین پور»، بامحبت وعشق آشتی می دهد. عشقی که رگ های تپنده ی این مجموعه است. اگرچه این عشق که رنگ وبوی زندگی دارد، گاه جلوه های عرفانی نیزبه خودمی گیرد. ازمیان این باغ، گیاهانی نیزپیدامی شوندکه طراوت گل های دیگرراندارند. به عنوان نمونه ، شعرصفحه ی 96(خنده واوج) یاشعرصفحه ی 36(عشق ونیاز)ازشعرهای خوب، اندکی فاصله گرفته اند. گاه شاعررسم الخط رارعایت نمی کند به عنوان نمونه صفحه ی 30وصفحه 59،«به گیر»و«نه بودم» به کاربرد. این گونه استفاده ازحروفی که به فعل می چسبند، درجاهای دیگرکتاب هم جداشده است که حداقل برای اکنون مناسب نیست. درمواردی بسیاراندک ، شاعرمی توانددرگیومه ، کلماتی رابیاورد. مثلاًصفحه ی 73«دست پرورد تنعم آلام»، خواننده رابه یادِ«نازپروردتنعم»حافظ می اندازد. گاه واژه هایی به کاربرده که وزن به اوتحمیل کرده است که به اعتبارزبان شاعرلطمه واردمی کندمثلاً صفحه ی 81«سرسماسوده»به جای سربه آسمان سوده یاصفحه ی 85که اگرکلمه ی« شتا»راازشعرحذف کنیم، شعرزیباترمی شود. گاهی نیزشاعربه دلخواه خودکلماتی می آوردوشایدقصدزنده کردن مجددآنهاراداشته باشد. کلماتی که دیگردرجامعه ی مانفس نمی کشندمثل«چنو»درصفحه ی 92یا«ایدر»درصفحه ی 74. گاه نیز ازوزن وواژه هایی استفاده می کندکه خواننده رابه یاددیگران می اندازدمثلاًصفحه ی 81درشعر«سکوت ورؤیا»نه تنهاوزن، ماراتا«اخوان ثالث» می کشاندبلکه واژه های «مردک»،«کدامین»،«آیین»،ذهن ماراچه بخواهیم وچه نخواهیم درچنین وزن هایی به سوی اومنحرف می کند. یاصفحه ی 66که مارابه« سهراب» راهنمایی می کند. البته نمی دانم عیب است یاحسن وکسی نگفته که همه ی اسب هامال «آتشی» وهمه ی آب ها، مال« سهراب» هستند. گاه شاعردست به تجربه می زندوکلمات دوروبرش رادرشعرواردمی کند. همان کاری که بزرگان ادبی مااز«نیما»تا«اخوان» انجام داده اند: «توی مهتابی دل وازحیات»صفحه ی 91- «گرچه سگ دوزده ی خسته دلیم»صفحه ی 106. خانم «اصغرپور» زبانی زنانه وموجزدارداماگاه احساس می شودکه هنوزهم می توان بیشترآن رافشردوخلاصه ترکرد. زبانی شیرین، ساده وبی تکلف که هیچ سعی درصیقلی کردن آن ندارد. آنچه که ازدلش برمی آید، درجان مصراع هامی ریزد، چراکه اوآنچه می خواهدبکند،بادل است نه بازبان. واین امتیازبزرگ اوست. گرچه نوعی عرفان شرقی نیزدراین مصراع چهره می نمایاند. گاه می خواهدسری به فلسفه بزندامافلسفه کاراونیست چراکه اوشاعرعشق است. « ...که ندانستم/که نمی دانم/که نمی دانم/چه کسی می تواند/مرابه جهل مرکبم آشناکند» صفحه ی 60 که یادآوربیت «هرکس که نداندونداندکه نداند/درجهل مرکب ابدالدهربماند». گاهی نیزمسئولانه به اطراف می نگردو«بهبهانی» واربه فکرساختن می افتد« کی ازتخریب کم شدم/هرباربرخاستم/وبازساختم»صفحه ی 39. شعرهااگرچه به ترتیب تاریخی نیامده اندولی درفصل سوم ، پخته ترمی شوندولبخندهادرشعر، جای خودرابه اندیشه وتفکرمی سپارند. خانم «اصغرپور» برخلاف بسیاری ازشاعران ، اهل شعارنیست ودرکتابش شکوه وشکایت رنگی ندارد. شعرها جوان وبانشاط اندونشان ازجوانی اندیشه وروح شاعراین مجموعه دارد. شاعری خوش قلب که سراپا عشق، امیدومهراست. بااحترام به ایشان وشعرهایش.
محمدغلامی- دشتستان شهریورماه 1389